کد مطلب:302711 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:272

جلالت بیت فاطمه


حال كه سخن از تعمیر جدار یتیم به اینجا كشیده شد، مناسبت دارد كه از رعایت حریم دیوار خانه ای هم سخن بمیان آوریم كه پاره های تن رسول خدا در آن منزل و مأوی نموده بودند.

و عرضه بداریم كه یا رسول الله سخن همان بود كه تو آنروز بیان نمودی، و پرده ی اسرار همان بود كه تو از معمای بیداد كنار افكندی، یا رسول الله لسان ناطق بوحی تو بود كه اسرار نفاق را هویدا گردانید، تو بودی كه اصحاب به قهقری رفته ی در جاهلیت را رسوا فرمودی، كه اگر تو آنروز درباره ی اصحاب خود چنین نمی فرمودی، امروز كسی نمی توانست دریابد كه جاهلیت گرویدگان و به قهقری رفته گان اصحاب تو چه كسانی بوده اند.

آنانكه اذیت و آزار دختر تو را عین دینداری تلقی نموده، و رضای خدا را در رضای شرك و بیدار قلمداد می نمودند،! [1] چه تفاوتی می توانند داشته باشند آن جاهلی مردمانی كه سنگ و چوب را خدای خویش می پنداشتند، با سر سپردگان سامری و عجل او؟!


اگرچه جاهلی سیرتان فروتن در پای بت، هرگز از خدایان چوبین خود ستمی ندیده و آزاری حس نمی نمودند!!

بت پرستیدن مردمان جاهلی، به یقین فرمان قهر و غضب در پی نداشته و هرگز كسی را به آتش تهدید نمی نمود!!

یا رسول الله صحابه ی تو دین تو را مستمسك آزار فرزندان تو قرار دادند، و ستم را بر آنان روا نمودن، و آزار آنان را یكی از واجبات دین خود محسوب گردانیدند.

ابن تیمیه كه از بزرگترین نظریه پردازان آن طائفه می باشد، در كتاب منهاج السنه می نویسد:

أبوبكر و عمر رضی الله عنهما و لیا الامر، والله قد امر بطاعه اولی الامر، و طاعه ولی الامر طاعه الله و معصیته معصیه الله، فمن سخط امره و حكمه فقد سخط امر الله و حكمه و علی و فاطمه ردّا امر الله و سخطا حكمه و كرها رضی الله لان الله یرضیه طاعته و طاعه ولی الامر طاعته فمن كره طاعه ولی الامر فقد كره رضوان الله والله یسخط بمعصیته و معصیه ولی الامر معصیته فمن اتبع معصیه ولی الامر فقد اتبع ما اسخط الله و كره رضوانه [2] .

ترجمه: ابوبكر و عمر بخلافت رسیدند و خداوند هم دستور فرموده، كه از ولی امر تبعیت گردد، و طاعت او طاعت خدا و معصیت او معصیت خدا می باشد، و كسی كه او را برنجاند


و موجبات غضب او را فراهم آورد همانا خدا را بغضب درآورده است، و علی و فاطمه ردّ امر ولی خدا نموده و او را نافرمانی نمودند! و بدین سبب مستحق عقوبت می باشند!! چرا كه موجبات غضب الهی را فراهم آورده اند!!

و شیخ الشریعه ی اصفهانی در كتاب خود بعد از نقل این كلام از ابن تیمیه چنین گفته است:

كفافا بهذا قدحا فی ابی بكر و عمر حیث انهما أسخطا علیا و فاطمه صلوات الله علیهما، و من اسخطهما فقد أسخط رسول الله صلی الله علیه و آله علی ما فی الصحیحین للبخاری و مسلم، قال الله تعالی: (ان الذین یؤذون الله و رسوله لعنهم فی الدنیا و الاخره) [3] .

و لینظر العاقل جساره هذا الخبیث حیث نسب إلی امیرالمومنین والصدیقه الطاهره انهما أسخطا الله و كرها رضوانه مع ما ملؤا به كتبهم و طوامیرهم من مناقبهما و فضائلهما و یستدل علی ذلك بأنهما سخطا حكم أبی بكر و هو ولی الامر.

ولا یعقل انه اذا ثبت انهما سخطاه ثبت انه لیس ولی الامر والشیعه یستدلون بأمثال هذا علی ان ابابكر غاصب للامر، و كیف یجعل هذا الشقی كونه ولی الامر أمراً مفروغا عنه و یفرّع علیه هذه الهذیانات، ولذا تری علما السنه اعملوا كلّ حیله فی دفع هذا الطعن اثبات أنهما لم یسخطا علی ابی بكر.

و لهذا و أمثاله صار مطعونا فی عصره مخذولا فی زمانه عند علماء


السنه أیضاً وأفتی جماعه من أهل نحلته بكفره و زندقته.

و فی تاریخ الیافعی انه نودی بدمشق و غیره أن من كان علی عقیده ابن تیمیه فدمه و ماله حلال. [4] .

ترجمه: همین كلام واعتراف از ابن تیمیه كافی است در افشای جریان خزنده ی نفاق، و اعترافی است، كه بعد از رسول خدا علی و فاطمه را مورد آزار و اذیت قرار گرفته و هدف تیر بلا گردیده اند،!

و در صحیحین روایت نمودند: كسی كه علی و فاطمه را بغضب آورد، پیامبر خدا را بغضب درآورده است، و آیه ی شریفه ی نیز بصراحت خویش می گوید: (ان الذین یؤذون الله و رسوله لعنهم اللَّه فی الدنیا والاخره) [5] ، كسی كه خدا و رسول را اذیت نماید، خداوند آنها را در دنیا و آخرت مورد لعن خود قرار داده است.

با در نظر گرفتن آیات و روایات فراوان چنین استفاده می گردد كه هجوم آورندگان به بیت فاطمه، در فاصله ای زیاد از تعالیم دینی قرار گرفته، و از فرامین و دستورات آسمانی قرآن دور، و جهل آنها به احكام نورانی در چه مرتبه ای از انحطاط قرار داشته است.

آن خانه خانه ای بود كه برترین انسانهای روی زمین در آن مأوی گرفته بودند، پیامبر خدا درباره ی خانه ی فاطمه فرمود: كه بیت علی و فاطمه از بیوت انبیاء برتر و بالاتر است.

آری خانه علی و فاطمه از برترین منازل واز با فضیلت ترین بیوت


انبیاء می باشد.

أخرج ابن مردویه، عن انس بن مالك و بریده قال:

قرأ رسول الله صلی الله علیه و آله هذه الآیه (فی بیوت اذن الله ان ترفع و یذكر فیها اسمه) فقام الیه رجل فقال: ای بیوت هذه یا رسول الله؟ قال: بیوت الانبیاء، فقام الیه ابوبكر فقال: یا رسول الله هذا البیت منها؟ لبیت علی و فاطمه، قال: نعم من افاضلها [6] .

ابن مردویه از انس بن مالك و بریده ی اسلمی روایت نموده است كه: نبی مكرم اسلام صلی الله علیه و آله آیه ی «فی بیوت اذن الله...» را تلاوت فرمودند كه می فرماید: در خانه هائی كه خداوند اجازه فرمود، بلند مرتبه و رفیع گردیده شوند، و در آنها اسم خداوند برده شود.

شخصی بپا خاست و پرسید: این خانه ها چگونه و از آن چه كسانی می باشند؟

حضرت فرمود: از آن انبیا می باشند.

سپس ابوبكر برخاست، و از حضرت پرسید: آیا این خانه نیز از جمله آن خانه ها می باشد؟ اشاره بخانه ی علی بن ابیطالب و فاطمه نمود.

حضرت فرمود: آری این خانه از برترین آن خانه ها می باشد.


خانه ای كه هر روز رسول خدا صلی الله علیه و آله می آمد و در آستانه ی آن می ایستاد و به اهل آن سلام می داد.

یأتی فی كل یوم رسول الله صلی الله علیه و آله مده تسعه أشهر الی باب هذا البیت یسلم علی اهله و یقرا علیهم الایه المباركه: (انما یرید الله لیذهب عنكم الرجس اهل البیت و یطهركم تطهیرا) [7] .

طبق این روایت كه مفسرین آنرا ذكر نموده اند، پیامبر بمدت نه ماه پس از نزول این آیه می آمد، و بر آستانه ی درب خانه ی فاطمه می ایستاد، و به أهل خانه سلام می داد.

در آن خانه چه كسانی بودند؟ فاطمه:

«فاطمه بضعه منّی...» [8] .


«سیّده نساء أهل الجنه» [9] .

«سیّده نساء العالمین و سیّده نساء المومنین؟ و سیّده نساء هذه الأمه؟!» [10] .

و «الحسن والحسین سیّدا شباب اهل الجنه،» [11] .

و در آن خانه علی بن ابی طالب بود كه او «مولی كل مومن و مومنه الذی حبه دلیل الایمان [12] و بغضه دلیل النفاق» و ولایته «الجواز علی الصراط» [13] .

راستی و بحق باید پذیرفت كه:

بیت فاطمه أفضل البیوت و أشرفها لأن نفسها أفضل الناس بعد أبیها و أنها أفضل من الشیخین كما نصّ علی ذلك «السهیلی» [14] و «العلقمی» و من سبّها


كفر، وإنّ من صلّی علیها فقد صلی علی أبیها [15] .

هر كس بر فاطمه صلوات بفرستد همانا بر پدر او صلوات فرستاده است.

درباره ی خانه ی فاطمه تعبیر جالبی وجود دارد كه، در این بحث اضافه می گردد، این تعبیر درباره ی بیت فاطمه می باشد، همان بیتی كه سر فصل كتابها و دفترهای از فضائل و مناقب گردیده، همان بیتی كه آنهمه در وصف او تاكید و در رعایت حرمت او سفارش گردیده، آری همان بیتی كه طبق نص صریح و صحیح [16] روزی مورد هجوم قرار گرفت.

و گمان می رود و شاید هم چنین باشد كه اگر پیامبر اینهمه تأكید و سفارش نمی نمود اهل بیت او اینچنین مورد ستم و آزار قرار نمی گرفتند.

این حجر عسقلانی در شرح خود بر بخاری در ترجمه ی بیت «خدیجه علیهاالسلام» تحت عنوان «بیتها فی الجنه» كلامی را از سهیلی نقل می نماید، كه نقل آنرا بدون فائده نمی دانیم.


قال السهیلی:

لذكر «البیت» معنی لطیف، لانها كانت ربه «بیت» قبل المبعث ثم صارت ربه «بیت» فی الاسلام منفرده به، فلم یكن علی وجه الارض فی اول یوم بعث النبی بیت اسلام إلا بیتها، و هی فضیله ما شاركها فیها ایضا غیرها و جزاء الفعل یذكر غالبا بلفظه و ان كان اشرف منه، فلهذا جاء فی الحدیث بلفظ «بیت» دون لفظ «القصر» انتهی.

برای بیت معنائی جالب وجود دارد، خدیجه قبل از مبعث صاحب خانه ای بود كه آن خانه بعد از مبعث پیامبر تنها بیت و خانه ی اسلام گردید، و در روی زمین خانه ای دیگر نبود كه خدا را اینچنین پرستش نمایند، پس ابتدای اسلام از این بیت به سایر نقاط عالم منتشر گردید، و این فضیلتی است كه هیچ خانه ی دیگر در آن شریك نمی باشد.

و اینكه خداوند میخواهد در بهشت به خدیجه بیتی عنایت نماید بواسطه ی همان بیت اول اسلام می باشد كه خدیجه آنرا در اختیار دین خدا قرار داده است، و این همان معنائی می باشد كه در جزای فعل در كلام آورده می شود، اگر چه جزای فعل بالاتر و بهتر بوده باشد، و به این خاطر است كه خداوند در بهشت به خدیجه بیتی عنایت می فرماید، نمی فرماید كه به خدیجه قصر عطا می نمائیم، بلكه می فرماید ما در جنّت به خدیجه بیت اعطاء می نمائیم.

ابن حجر پس از بیان این كلام سهیلی می گوید:

و فی ذكر البیت معنی آخر، لان مرجع «اهل بیت النبی» إلیها، لما ثبت فی


تفسیر قوله تعالی: (انما یرید الله لیذهب عنكم الرجس اهل البیت) قالت ام سلمه: لمّا نزلت دعا النبی فاطمه و علیا والحسن والحسین، فجلّلهم بكساء، فقال: اللهم هؤلاء اهل بیتی- الحدیث.

ابن حجر می گوید: برای بیت معنائی دیگر می باشد و آن این است كه بگوئیم: بیت منزل و مأوای اهل بیت پیامبر می باشد كه به آن منتهی می گردند، همانطوریكه قرآن به آن اشاره می كند، زمانی كه آیه ی تطهیر نازل گردید پیامبر فاطمه و علی و حسنین علیهم السلام را در تحت كساء قرار داده و فرمود: خداوندا اینان اهل بیت من می باشند...

أخرجه الترمذی و غیره، و مرجع «أهل البیت» هؤلاء إلی «خدیجه»، لأن «الحسنین» من فاطمه و «فاطمه» بنتها، و علیّا نشأ فی بیت خدیجه و هو صغیر، ثم تزّوج بنتها بعدها، فظهر رجوع أهل البیت النبوی إلی خدیجه دون غیرها [17] .

حال كه این منقبت در بیت فاطمه بیان گردید فراموش نگردد، كه روزی همین بیت نعره ی جهوری ابن صهاك را در خود شنید كه فرمان آتش در آنرا صادر گردانید!

و یسمعان صوت ابن صهاك حیث یقول: احرقوا الدار بمن فیها، و بباب دارها مسمار [18] .


آری بر روی باب بیت فاطمه مسماری قرار گرفته بود كه روزی بخاطر رعایت مصالحی برآن نصب گردیده بود.

روزگاری گذشت كه ساكنان آن بیت چشم فلك را بدرد، و ناله زار و حزین را از دل سنگ بیرون آورند.

و اكنون دانستی كه سرّ آن مسمار در باب بیت فاطمه كی و در كجا و چگونه داستان غمش در قلب و سینه ی محزون شیعه كوبیده گردید...

سخن از تعمیر دیوار و حفظ كنز طفلان یتیم بود، و اكنون سخن از بیت فاطمه است، او كه خود جلالتی بموازات جلالت خاتم، و سرّ مكنون عالم غیب و شهود بود.

اگر دیواری بدون نام و نشان مورد احترام قرار گرفت، از دیوار خانه ی صاحب نام مدینه، سفره دار ارامل و ایتام، و كاشف الكروب عن وجه رسول الله، كه در میان خانه های اهل مدینه به قداستی دوصد چندان می درخشید، بمراتب باید بهتر و جانانه تر محافظت می گردید.



[1] المغني: القاضي عبدالجبّار 337:1، ط. مصر. شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد 272:16.

[2] منهاج السنه 171:2- 172.

[3] الاحزاب:57.

[4] القول الصراح في البخاري و صحيحه الجامع: 140- 141.

[5] الاحزاب: 57.

[6] الدّر المنثور- السيوطي 203:6، سوره النور، الآيه 36. روح المعاني: الالوسي 174:18 وفيه: فقام أبوبكر فقال: يا رسول الله هذا البيت منها، لبيت علي و فاطمه. قال: نعم من أفاضلها.

[7] الاحزاب، الايه.

أخرج ابن جرير و ابن مردويه عن أبي حمرا، قال: حفظت من رسول الله صلي الله عليه و سلم ثمانيه أشهر بالمدينه ليس من مرّه يخرج الي الصلاه الغداه الا اتي الي باب علي رضي الله عنه، فوضع يده علي جنبتي الباب ثم قال: الصلاه... الصلاه (انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا).

و أخرج ابن مردويه عن ابن عباس قال: شهدنا رسول الله صلي الله عليه و آله تسعه اشهر، ياتي كل يوم علي باب علي بن ابي طالب عند وقت كل صلاه فيقول: السلام عليكم و رحمه الله و بركاته اهل البيت (انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا). الدّر المنثور 606:6، سوره الاحزاب، الايه 33.

[8] و هو في المستدرك 158:3، و عند الطبراني و البزار برواياته في مجمع الزوائد 203:7.

[9] البخاري: مناقب فاطمه 83:7. المستدرك 151:3.

[10] المستدرك 156:3، و قال الذهبي: «صحيح و هو عند (مسلم) من حديث أطول: 127:2:2.

[11] عن مجمع الزوائد 201:9.

[12] الترمذي 298:2 رقم 3736. النسائي 116:8. فتح الباري 63:1. سنن ابن ماجه رقم 114. شرح السنّه 114:14. كنز العمّال 11 رقم 32878- 33029. مجمع الزوائد 133:9. البدايه والنهايه 355:7.

[13] كنز العمّال 621:11 رقم 33022. تاريخ بغداد 161:3 رقم 1203.

[14] فيض القدير- المناوي. شرح الجامع الصغير: السيوطي 421:4 و 107:3، رقم 5833، ط. دارالمعرفه- بيروت. الروض الأنف: السهيلي، عبدالرحمن بن عبدالله بن أحمد بن اصبغ الأندلسي، المتوفي 581، يكني اباالقاسم و ابازيد.

قال الذهبي في تذكره الحفاظ: الحافظ العلّامه صاحب التصانيف المونقه صنّف كتاب «روض الانف» شرح السيره النبويه، فأجاد وأفاد، و ذكر انه استخرجه من «مائه و عشرين» مصنّفا و له كتاب: «الاعلام بما ابهم في القرآن من اسما الأعلام» و له كتاب «الفرائض» و غير ذلك، و كان اماما في لسان العرب يتوقّد ذكاءا.

و قال أبو جعفر بن الزبير: كان السهيلي واسع المعرفه، غزير العلم، نحوياً متقدّما لغوياً، عالما بالتفسير و صناعه الحديث، عارفا بالرجال والانساب، عارفا بعلم الكلام، وأصول الفقه، حافظا للتاريخ القديم والحديث، ذكيّا نبيها.

[15] الروض الأنف: السهيلي 328:6، فقد مرّ تخريجه في حديث أبي لبابه.

[16] المصنّف: ابن ابي شيبه 432:7، رقم 37045، انساب الاشراف 586:1، طبع دارالمعارف- القاهره.. به فصل سوم كتاب ص 62 مراجعه شود.

[17] فتح الباري 138:7، ط. دارالمعرفه- بيروت مع اشراف عبدالعزيز بن عبدالله بن باز.

[18] المواهب اللدنيه بالمنح المحمّديه- القسطلاني 409:3، الدرّه الثمينه في تاريخ المدينه- ابن النجّار: 205، و فيه: «إنّ عائشه كانت تسمع صوت الوتر و المسمار يضرب في بعض الدور المطنبه بمسجد النبي (ص)، فترسل اليهم ان لاتؤذوا رسول الله (ص) و ما عمل علي بن ابي طالب مصراعي داره إلّا بالمسمار توقّيا لذلك.

و القسطلاني المتوفّي 923 ه هو الشارع لصحيح البخاري المسمّي ب «ارشاد الساري» و ابن النجّار المتوفّي سنه 643 ه هو الحافظ البارع، محدّث العراق مؤرّخ العصر، كان إماما ثقه، حجّه، مقرئا، مجوّدا، حلو المحاضره، كيّسا، متواضعا، من أعيان الحفّاظ الثقات مع الدّين والصيانه والنُسك والفهم وسعه الرّوايه- سير أعلام النبلاء 131:23، رقم 98. الوافي بالوفيّات 9:5، رقم 1963. تذكره الحفّاظ 1428:4، رقم 1140.